اي آسمان زيبا
اي كوههاي بلند
و اي درخت زيبا
تو كه سبز هستي
و اينجا را زيبا كردي
اي درياي آبي
اي درياي بزرگ
اي كشتي زيبا
اي چمنهاي زيبا
و اي گلهاي قرمز كه اينجا را پر كرده ايد
اي خورشيد درخشان
شمائيد كه زمين را روشن كرده ايد
و اين خداست كه به ما قدرت داده
3/3/88
نياز
به نام آنكه نوشتن آموخت
۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه
۱۳۸۸ آبان ۲۶, سهشنبه
استوانه حقوق بشر کورش
لوحه ی استوانه ای کورش بزرگ در سال 1879 میلادی توسط «هرمز رسام» در شهر بابل یافته شد. نخستین آوانویسی لوحه توسط «سر هنری راولینسون»(Sir H.C. Rawlinson) در «مجله ی انجمن سلطنتی آسیایی»(Journal of the Royal Asiatic Society) سری جدید شماره ی 12 (سال 1885) به چاپ رسید.
برای اطلاعات بیشتر به پایگاه پژوهشی آریابوم مراجعه کنید
برای اطلاعات بیشتر به پایگاه پژوهشی آریابوم مراجعه کنید
۱۳۸۸ مهر ۲۵, شنبه
زمستان آخر
زمستانی مرا آخر زنی چنگ
گلو یم را بسازی از نفس تنگ
بری مرا با خود مرا با یک اشاره
زنی در طبل تن چنگ و نقاره
به پابوسی خاک تیره و تار
مرا سازی به زندانی گرفتار
چه زندانی چه معمار خسیسی
بدین موزه چه اشیاء نفیسی
ابد سازی تو این زندانی ام را
چه طولانی کنی مهمانیم را
چه مهمانی که اینجا میزبان نیست
بجز ماری و موری پاسبان نیست
تو ای موری که در من خانه کردی
تنم را اینچنین ویرانه کردی
تو هم ویران شوی آخر زمانی
بدان این نکته را گر نکته دانی
سلیمان بود امیر چون تو موری
به موری تحفه شد آخر به سوری
هر آنچه خورده ایی از چرب و شیرین
حقوق حقه ی افراد مسکین
نمی دانی چنین زندانی از خاک
برد پایین تو را از اوج افلاک
هرآنچه خورده ایی از حق مظلوم
تو را موران کنند آنگونه معدوم
بری مرا با خود مرا با یک اشاره
زنی در طبل تن چنگ و نقاره
به پابوسی خاک تیره و تار
مرا سازی به زندانی گرفتار
چه زندانی چه معمار خسیسی
بدین موزه چه اشیاء نفیسی
ابد سازی تو این زندانی ام را
چه طولانی کنی مهمانیم را
چه مهمانی که اینجا میزبان نیست
بجز ماری و موری پاسبان نیست
تو ای موری که در من خانه کردی
تنم را اینچنین ویرانه کردی
تو هم ویران شوی آخر زمانی
بدان این نکته را گر نکته دانی
سلیمان بود امیر چون تو موری
به موری تحفه شد آخر به سوری
هر آنچه خورده ایی از چرب و شیرین
حقوق حقه ی افراد مسکین
نمی دانی چنین زندانی از خاک
برد پایین تو را از اوج افلاک
هرآنچه خورده ایی از حق مظلوم
تو را موران کنند آنگونه معدوم
پنجره
بغضی درون پنجره فریاد کم داشت
نی بود با صد شکوه اما باد کم داشت
کوهی که بر دوشش هزاران صخره غم بود
یک بیستون، یک تیشه، یک فرهاد کم داشت
از درد می پیچید، می نالید، می مرد
آن کس که در تنهاییش همزاد کم داشت
با بادهای پر هیاهو همسفر بود
در پرسه هایش ناکجا آباد کم داشت
می خواست تا مرز جنون راهی شود آه
یک «یاعلی» یک «هرچه باداباد» کم داشت
۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه
سكوت
اشتراک در:
پستها (Atom)